×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

farhangi

raha

ابجی

آبجی کوچیکه گفت: زودی یه آرزو کن، زودی یه آرزو کن
آبجی بزرگه چشماشو بست و آرزو کرد
آبجی کوچیکه گفت: چپ یا راست؟ چپ یا راست؟
آبجی بزرگه گفت: م م م راست

آبجی کوچیکه گفت: درسته، درسته، آرزوت برآورده میشه، هورا
� بعد دستشو دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی مژه رو برداشت!
آبجی بزرگه گفت: تو که از زیر چشم چپ ورداشتی که
آبجی کوچیکه چپ و راست رو مرور کرد و گفت : خوب اشکال نداره
دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت
دیدی؟ آرزوت می خواد برآورده شه، دیدی؟ حالا چی آرزو کردی
آبجی بزرگه گفت: آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه
بعد سه تایی زدن زیر خنده
آبجی کوچیکه، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی

چهارشنبه 10 اسفند 1390 - 11:26:29 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://razemajnoon.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 10 اسفند 1390   4:59:56 PM

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه! بي تاب شدن عادت بي حوصله هاست
مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب
در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
يامهدي،ادركني!

 

 

 

 

باتشکر برادر سیدعبدالله عابدینی

www.razemajnoon.lxb.ir

http://razemajnoon.vcp.ir

 

 

http://palang.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 10 اسفند 1390   2:10:41 PM

باسلام وتشکر

بسیار حکایت جالب وقشنگ از یک حقیقت تلخ بود شاید چشمهایمان را بیشتر بروی حقایق باز کند

موفق باشید