پدر

تو 10 سالگی مامان بابا عاشقتونم
تو15سالگی ولم کننین
تو20سالگی مامان بابا همیشه میرن رو اعصاب من
تو25سالگی باید از خونه بزنم بیرون
تو30سالگی حق با شما بود
تو 35سالگی میخوام برم خونه پدر مادرم
تو40سالگی نمیخوام پدرمادرموازدست بدم
تو60سالگی من حاظرم همه زندگیموبدم تا پدر مادرم الان اینجا باشن
بیاید از همین حالا قدر پدرمادرامونو بدونیم
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز... روز توست

سلامتی اون پسری که 10سالش بود باباش زد تو گوشش و هیچی نگفت20سالش بودباباش زد تو گوشش و هیچی نگفت30سالش بود باباش زد توگوشش و گریه کرد پدرش پرسید چرا گریه میکنی؟گفت اخ اون وقتها دستت نمی لرزید

تولدت مبارک بابایی...میدونم امروز تولدت نیست ولی خوشحالم متولد شدی تا تنها دلیل زنده بودنم باشی

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر اهسته میره میفهمی چقدر پیر شده وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه و دستش می لرزه میفهمی پیر شده وقتی بعد غذا یه مشت قرص میخوره میفهمی چقدر درد داره اما هیچی نمیگه وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو بوده داغون میشی پس بیشتر قدرشو بدون

پدرم تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوتند مرد باشند

پدرم وقتی میگفت درست میشود تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ می باخت

خورشید هر روز دیرتراز پدرم بیدار میشود اما زودتراز ان به خانه برمیگردد

درسته که بهشت زیر پای مادران است ولی ارامش بهشت در اغوش پدران است

چهارشنبه 28 دی 1390 - 12:19:17 PM